نیکولا آدامز که دوبار در رشته بوکس زنان، قهرمان المپیک شده است، میگوید که وقتی تنها چهار سال داشت، سعی کرد که مانع از کتک خوردن مادرش از دست پدرش بشود، ولی چون جثه کوچکی داشت، نتوانست.
زن قهرمان بوکس: میخواستم نگذارم پدرم، مادرم را بزند!
نیکولا آدامز که دوبار در رشته بوکس زنان، قهرمان المپیک شده است، میگوید که وقتی تنها چهار سال داشت، سعی کرد که مانع از کتک خوردن مادرش از دست پدرش بشود، ولی چون جثه کوچکی داشت، نتوانست.
او که در بازیهای المپیک ۲۰۱۲ در لندن توانست به عنوان اولین زن بوکسور در تاریخ المپیک مدال طلا بگیرد، در گفتوگو با گاردین از دوران کودکی خود به تلخی یاد کرده و گفته است که پدرش به شدت خانوادهاش را "کنترل" میکرد و بارها مادرش را کتک زده است: "مادرم حتی اجازه نداشت دوستانش را ببیند."
این زن ۳۴ ساله که اکنون از چهرههای سرشناس بوکس دنیا به شمار میرود، در بخشی از کتابی که درباره سرگذشت خود منتشر کرده، به خاطرات دوران کودکی پرداخته است.
در این کتاب آمده است که والدینش وقتی او ۱۱ سال داشت از هم جدا شدند، ولی تا آن زمان، رابطه آن ها تلخ و پر از خشونت بود: "میخواستم بین آن ها قرار بگیرم (تا نگذارم پدرم، مادرم را کتک بزند)، برای همین جلوی مادرم پریدم و سعی کردم با یک شمشیر پلاستیکی از او محافظت کنم. فکر میکردم میتوانم پدرم را عقب نگه دارم."
او به گاردین گفت: "میدانستم مادرم راضی نیست و همین، من را غمگین میکرد. مادرم زن شاد و سرزندهای است و نمیخواستم ببینم که با او بدرفتاری میشود."
نیکولا آدامز اضافه کرد که پدرش "هر از گاه، یک سیلی هم به من میزد، ولی من بیشتر نگران مادرم بودم، سعی خودم را میکردم، ولی کوچکتر از آن بودم که بتوانم از او محافظت کنم. او (پدرم) خیلی بزرگ بود، ولی الان دیگر به نظرم جثهای ندارد."
زنان برای اولینبار در رینگ بوکس المپیک؛ می خواهم طلا بگیرم!
نیکولا آدامز میگوید که وقتی بچه بود، به مادرش قول داد که یک روز مدال طلای المپیک را میگیرد. درحالی که در آن زمان، رشته بوکس زنان اصلا در بازیهای المپیک تعریف نشده بود و تا سال ۲۰۱۲ میلادی در این بازیها جا نداشت.
نیکولا آدامز که در زمان لغو ممنوعیت ۱۳ سال داشت، اولین زنی است که در تاریخ بازیهای المپیک، مدال طلای بوکس زنان را دریافت کرد. او در المپیک سال ۲۰۱۶ میلادی در ریودوژانیرو هم دوباره طلا گرفت.
جدایی از مادر خوب
دشوارترین مادر برای ترک کردن، مادری است که الگوی نمونه مادر خوب پرورش گر، حامی و مثبت را داراست.
به نوعی جدایی ار این مادر شبیه اعلان استقلال کشورهای مستعمر از استعمار کبیر است. گرچه مستعمره بودن منجر به امنیت نسبی و برخورداری از امکانات در سطوح بالاتر می گردد، اما هرگز مرزهای شخصی فرد شکل نمی گیرد و حتی در درون خود، این دختران خود را به عنوان نفر دوم وجود خود شناخته و مادر را اختیار دار همه ابعاد روان خود می بیند. به هر حال دختر دوست دارد از زیر سایه مادر خارج شود و در ناخودآگاه از اینکه مدام با او سنجیده و قیاس شود احساس حقارت می کند.
بسیار از زنان از واژه زن می ترسند.
این واژه به واژه لکه داری بدل شده است. زنان می ترسند در صورتی که زن دیده شوند، استقلال خود را از دست داده و یا از آن ها سوء استفاده شود و زیر سلطه مردان قرار بگیرند. همچنین در جامعه، زنانگی با یک بار روانی فدا کردن زندگی مورد نظر خود برای رضایت خاطر دیگران در هم آمیخته شده است.
طرد بدن زنانه
دختران بعد از بلوغ و کشف جنسیت خود به دنیای جذابیت و توجه قدم می گذارند. در این شرایط، ممکن است مادر بدن فیزیکی دختر خود را رد یا تحقیر نماید و حتی امکان دارد به جوانی و جذابیت فیزیکی دختر خود غبطه بخورد و باعث ایجاد احساس شرم و رقابت در زن جوان شود.
در این هنگام پدر نیز که متوجه تغییرات فیزیکی و ظاهری دختر جوان خود شده، ممکن است وقت کمتری را با دختر خود بگذراند و دختر دوگانگی سنتی زن مقدس/ زن فاحشه را تجربه کند. دختر از سمت پدر به عنوان تابو و از سمت مادر به عنوان رقیب دیده می شود و این اولین مرحله طرد خرد غریزی بدن زن است که به دنبال آن زنان شهود خود را هم از دست می دهند.
زنان از طریق حرکت و بیداری بدن به معنویت خود دست پیدا می کند و بنابراین انکار بدن جلوی رشد روحی و معنوی زن قهرمان را می گیرد. او شهود و رویاهای خود را نادیده می گیرد و فعالیت های امن تر و ذهنی تری را دنبال می کند.
اتفاق تلخی که در راه موفقیت برای بسیاری از زنان رخ می دهد، ایناست که بسیاری از کارهایی را که دوست داشته اند ، انجام ندادند و تا موفق و پیروز باشند، اما کسی را ندارند تا بپرورانند و هیچ دانش و خردی هم از اینکه خود را چگونه بپرورانند هم در دست ندارند.
آن ها می ترسند اگر از خانواده و دوستان طلب حمایت نمایند،ضعیف شمرده شوند. محدودیت های بدنی خود را نادیده می گیرند و همانند مردان به درد و رنج بی اعتنایی می کنند.
طرد بدن زنانه با ترسیم حوا به عنوان زنی اغواگر که موجب رانده شدن آدم از بهشت گردید، بیش از پنج هزار سال است که توسط تابوهای مربوط به جنسیت زنان تقویت شده و از جنسیت زن به عنوان بهانه ای برای طرد او از قدت توسط نهاد های سیاسی و مذهبی استفاده شده است.
اهمیت جایگاه پدر در همه ابعاد زندگی دختر
نظام حاکم بر جامعه نظام مرد سالاری، برای مردان بیش از زنان ارزش قائل است. هر چند که زنان در جامعه موفقیت های فراوانی به دست آوردند. وقتی دختری رشد می کند و می خواهد باشکوه، اعتبار، اقتدار، استقلال و پول تحت کنترل مردان هم ذات پنداری کند، متوجه این نظام مرد سالارانه می شود. بسیاری از زنان بسیار موفق دختران پدر محسوب می شوند، زیرا آن ها در جستجوی کسب تأیید و قدرت از اولین الگوی مردانه خود هستند.کوچک شمردن و تحقیر مدام زنان در دنیای بیرونی و جامعه، روی احساسات درونیزن نسبت به خود و روی تصویری که از زنانگی دارد، اثر می گذارد.
زنانی که تأیید و پذیرش پدر را احساس کردند، اطمینان دارند که از سوی دنیا پذیرفته خواهند شد و رابطه مثبتی با طبیعت مردانه خود برقرار کردند. شخصیت مذکر درونی آن ها (آنیموس)آن ها را همانطور که هستند، دوست دارد. مذکر درون زن از طریق رابطه مثبت با پدر زن و شخصیت پدر زن به وجود می آید. مذکر درون در سرتاسر سفر قهرمانی زن، راهنمای پشتیبان و حمایت گر او خواهد بود.
زمانی که دختران خردسال در خانواده هایی بزرگ م یشوند که برای ارزش های زنانه ارزش قائل هستند در آینده خانواده ها و روابط اجتماعی سالم تری ایجاد خواهند کرد و در آینده احتمال اینکه مرد مذکر درونی آن ها مرد مهربانی باشد، بیشتر است.
دختر بچه ها خیلی زود یاد می گیرند برای جلب توجه و تحسین پدر چه بازی هایی را انجام دهند. آن ها خود را باهوش و زیرک و محجوب و اغواگر نشان می دهند. اولین مردی که دختر به او ابراز علاقه می کند، پدر است وپاسخی که پدر به این ابراز علاقه می دهد، برای رشد جنسی دختر بسیار حیاتی است. گرما و بازیگوشی و عشق پدر برای رشد جنسی سالم دختر بسیار مهم است. تعریف پدر از زنانگی دختر بر جنسیت دختر، توانایی ارتباط با مردان و قابلیت او برای موفق شدن اثر می گذارد. احساس خوب زن از بلند پرواز بودن، قدرت داشتن، پول در آوردن و داشتن رابطه موفق با یک مرد، از رابطه او با پدرش ناشی می شود.
زمانی که دختر تأیید و پذیرش را می جوید، صلاحیت، ذکاوت و ارزش را در ارتباط با پدر و مردان دیگر می سنجد. تأیید و تشویق از سوی پدر باعث رشد مثبت خویشتن دختر می شود.
پدران درنقش پرورش دهنده قابلیت های سالم دختران
با مطالعه در مورد زنانی که تعهد شدیدی به کار خود داشته اند، دریافتند که این زنان، پدرانی داشتند که روی اهمیت تحصیلات پافشاری کرده و بازی های دنیای کسب و کار را به آن ها یاد دادند. آن ها، دختران خود را هدایت کرده اند که با وجود احتمال شکست و احساس عادی نگرانی، پیش بروند. این زنان در کودکی تشویق شدند به جای وابسته بودن، موفق باشند.
زنانی که از حمایت پدر برخوردارند، اطمینان دارند که به سمت هدفی پیشروی می کنند و به نسبت گروهی که از حمایت کافی پدر در مورد توانمندی هایشان برخوردار نیستند، اهداف قابل تعریف و مشخصی را طی می کنند.
حدف مادر و هم ذات پنداری با پدر در داستان آتنا دختر زئوس و متیس مشهود است.آتنا دختریست که از سر پدر به دنیا آمده و پدر را به عنوان تنها والد خود پذیرفته و هرگز نمی دانسته که مادری نیز داشته است. البته این داستان، معرف دوره گذاری در تاریخ فرهنگی یونان از جامعه مادرسالاری به سوی دنیای مذکر خویشتن محور است. انرژی آتنا در وجود زن همان دختر پدر است. وی ارزش زیادی برای رابطه عاطفی قائل نیست و از همدلی و شفقت بهره ای نبرده است.
بسیاری از زنان یا با شبیه مردان شدن یا با محبوب مردان شدن، در پی قدرت و اقتدار می روند. این امر در ابتدا بد به نظر نمی رسد، زیرا جستجوی تأیید مردان در واقع گذاری سالم از اتصال به مادر، به استقلال بیشتر در جامعه مرد سالار است، اما این امر احتمال زیان هم دارد. اگر زنی همه وجود خارجی خود را در آینه توجه مردان یا تعریف شدن توسط آن ها ببیند، صدمه می بیند.
عدم وجود متحد مذکر مثبت در زندگی زن
همانطور که وجود متحد مذکر مثبت در زندگی زنان باعث رشد خویشتن مثبت در زن می شود، عدم مشارکت واقعی آن ها نیز، به حس زن از خویشتن آسیب می زند. این امر می تواند زن را به تلافی جویی بیش از حد و کمال گرایی تحریک کند و در واقع رشد زن را متوقف کند.
در سطح شخصی، کم توجهی از جانب پدر و در سطح فرهنگی، کم توجهی از جانب معلم، اتفاقی است که زنان را آمازون زره پوش می کند. این زنان مجبور می شوند تا آنچه را که پدران آن ها به آن ها ندادند را خودشان برای خودشان تأمین نمایند، این امر به آن ها کمک می کند که به حد قابل قبولی از نظر حرفه و کار رشد نموده و در دنیای روابط ابراز وجود نمایند، اما از آنجا که این زره مانع از ارتباط مؤثر آن ها با احساسات زنانه و وجه ملایم وجود آن ها می شود، این زنان معمولا از زنانگی خالی و از خلاقیت جدا می شوند، از برقراری رابطه سالم با مردان باز می مانند و خودجوشی و سرزنده زیستن در زمان حال برای آن ها ممکن نیست.
چنین زنی دارای شخصیت مذکر مستبد و حریصی شده، که هرگز راضی نمی شود. هر چه این زن انجام می دهد از نظر این مذکر درونی کافی نیست. این مذکر درونی بدون تشخیص و ادراک آرزوی زن برای مورد محبت واقع شدن، احساس رضایت کردن یا حتی استراحت کردن، مدام به او فشار می آورد که بیشتر بهتر و تندتر کار کند.
بسیاری از زنانی که می خواهند در کسب و کار موفق شوند تا ارزش خود را به پدر ثابت کنند، حتی اگر تحصیلاتی داشته باشند که از حرفه آن ها حمایت کند، از کسب موفقیت پایدار ناتوانند زیرا پدران آن ها به طور مستقیم یا غیر مستقیم این پیام را به آن ها تلقین کرده اند که زنان به دنیای موفقیت و تجارت تعلق ندارند و به راحتی باورکردند که موفقیت با زن بودن آن ها سازگار نیست.
اگر پدر نقش طبیعی خود را به عنوان حامی جنسیت دختر جوان نادیده بگیرد، بیشتر به روحیه دختر آزار می رساند، زیرا به علت نیاز به سلطه مذکر، رشد جنسی عادی دختر از طریق معاشرت با محارم از بین می رود و این دختر بقیه عمر خود را صرف باز پس گیری جنسیت خود می کند. دخترانی که در دوران کودکی از بی توجهی پدر رنج می برند، در هر رابطه ای دنبال آن توجه گمشده می گردند.
اعتیاد به کامل بودن
یک زن جوان ممکن است در حالیکه از درون روان خود زخم خورده و آسیب دیده است، در بیرون موفق به نظر برسد. زنان برای هماهنگی با تصویرهای کمالگرایی، مجبور شده معیارهای فضیلت، موفقیت، هوش، ذکاوت و جذابیت جسمی را داشته باشد و در غیر اینصورت، باید این کسری ها را جبران نماید. آن ها مجبور می شوند سخت تر کار کنند، مطالعه کنند، رژیم بگیرند و ورزش نمایند و لباس های بهتر بپوشند تا با تصویر حاکم از شخص ایده آل هماهنگ شود و در این فضا ویژگی های منحصر به فرد زن احتمالاً به عنوان نوعی مشکل تلقی می شود و برای خوب بودن، باید مشکل را حل کرد و ویژگی های منحصر به فرد زنانه را از بین برد.
بسیاری از زنان به شکست دادن مردان در دنیای مردانه و رقابت با آن ها افتخار می کنند، ولی بسیاری نیز به طرز آزار دهده ای احساس می کنند که هر کاری می کنند کافی نیست.
آن ها کارها را در حد کمال انجام می دهند و در نهایت تصمیم می گیرند که اگر کاری را به حد کمال نمی توان انجام داد، از انجام آن صرف نظر می کنند.
برگرفته شده از کتاب: ژرفای زن بودن
نویسنده: مورین مورداک
مترجم: سیمین موحد
ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی