اگر بعد از کسب موفقیت های زیاد، با دستاوردهایتان احساس پوچی و اندوه می کنید، اگر از زندگی خسته شدید و راضی نیستید، اما نمی دانید چرا ادامه می دهید، خصوصاً اگر خانم هستید، تا دیر نشده این مطلب را مطالعه کنید!
ژرفای زن بودن؛ در رابطه با بروز بزرگ ترین مشکلات زنان امروزی در جامعه صنعتی مرد سالار و چگونگی زیست کردن با وجود درصد کمتری از آسیب است. مهم ترین وظیفه زن امروزی، شفای زخم و شکاف زنانگی است که در اعماق وجود او و فرهنگ جامعه وجود دارد. برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت "ژرفای زن بودن" کلیک کنید.
سفر زنان برای شناخت ژرفای وجودشان، سفری بسیار قدیمی و حتی اسطورهای است. سفر از جایی آغاز میشود که دچار عدم تعادل هستیم؛ میان آمال و آرزوهایمان، میان توانمندی ها-استعدادها و مسؤولیتهای خانوادگی-اجتماعیمان و ... .
ما که اندیشیده بودیم پس از فتح تمام قلههای شغلی و اثبات توانمندیهای خود به دنیای مردان شادمانی را تجربه می کنیم، به جای آن پوچی و اندوه را تجربه کردیم. بازگشت به وادی زنانگی با پرسشهای دردناکی آغاز میشود، اما به قول کارل گوستاو یونگ اگر قبل از اینکه برای این پرسش ها پاسخی بیابیم، سعی کنیم از شر پرسش خلاص شویم، همراه آن ها از شر خودمان نیز خلاص خواهیم شد. در حقیقت وظیفه ما زنان شفا دادن آن شکاف درونی است که به ما میگوید احساسات، شهود و رویاهایی را که از حقیقت زندگی برای آن ها سخن می گویند، نادیده بگیرید. ما زنان باید شهامت داشته باشیم تا با معما زندگی کنیم، قدرت داشته باشیم تا تنش ندانستن پاسخها را تاب بیاوریم و آماده باشیم تا به خرد درونی خود از یکسو و خرد سیاره زمین که طلب کمک و تغییر میکند از سوی دیگر گوش فرادهیم.
در اینجا به 10 بخش اشاره خواهیم کرد که عملکرد آن در زندگی تان قابل انکار نیست.
بخش اول: چه اتفاقی افتاد که زنانگی ام زیر سؤال رفت؟
جامعه امروزی ما مرد محور است. زنان نیز تا آنجا که شبیه مردان باشند، پاداش میگیرند، اما نه به همان اندازه. در درون جامعه مردسالاری، هر چه مادر بیشتر در چارچوب محدودکننده نقشهای جنسی و احساس عمیق حقارت زنان قرار بگیرد، میزان تلاش دختر او در جداشدن از مادر خود، بیشتر خواهد بود. حقیقت این است که مادران ما و مادران مادران ما، مانند زن سرنوشت در تصویری که توسط مردان به آن ها فرافکنی شده اسیر بودهاند. اکنون وظیفه باز کردن و شفا دادن زخمهای زنانه آنها به دخترانشان سپرده شده است.
فصل دوم: چه اتفاقی افتاد که فکر کردم باید مرد باشم؟
بسیاری از زنان بسیار موفق، دختران پدر محسوب میشوند، زیرا آن ها در جستجوی کسب تأیید و قدرت آن الگوی اولیه مردانه هستند. احساس خوب زن از بلندپرواز بودن، قدرت داشتن، پول درآوردن و داشتن رابطه موفق با یک مرد، از رابطه او با پدرش ناشی میشود. بسیاری از زنان موفق پدرانی داشتهاند که استعداد آنها را پرورش داده و باعث شدهاند تا از کودکی احساس جذابیت و دوست داشتنی بودن کنند. این پدران هستند که میتوانند به بهترین وجه قابلیتهای سالم را در دختران خود پرورش دهند. برخی از زنان موفق نه تنها سعی میکنند از پدر تقلید کنند، بلکه آگاهانه تصمیم میگیرند شبیه مادر خود نباشند. در مرحله دوم، زن آرزو دارد با مردانگی همذاتپنداری کند یا بوسیله مردانگی نجات داده شود. این دوره مهمی در رشد "خویشتن" زن است. زن قهرمان دنبال الگوهایی میگردد تا بتوانند گامها و مراحل این مسیر را به او نشان دهند. می توان گفت بیشتر زنان با شبیه مردان شدن یا با محبوب مردان شدن در پی اقتدار میروند؛ اما این امر میتواند بسیار زیانبار باشد، زیرا اگر زنی بیاندیشد که خارج از آینه توجه مردان یا تعریف شدن از سوی مردان وجود خارجی ندارد، صدمه میبیند. یک زن جوان ممکن است در حالیکه از درون روان خود زخم خورده و خونریزی دارد، در بیرون موفق به نظر برسد. بسیاری از زنان جوان به علت ترس درونی از تحقیر شدن، به کمالطلبی عادت کردهاند و بیش از حد تمایل دارند که همهچیز را جبران کنند، چون آنها با مردان متفاوتند. برخی از زنان بسیار مفتخرند که قادرند مانند مردان فکر کنند، با آنها رقابت کنند و در بازی خودِ مردان، آنها را شکست بدهند. این زنان قهرمان میشوند، اما بسیاری از آنها به طور آزاردهندهای احساس میکنند که کاری که انجام میدهند هرگز کافی نیست. بخشی از جستجوی زن قهرمان این است که نقش خود را در دنیا پیدا کند. این جستجو همان چیزی است که او را قادر میسازد تا هویت خود را بیابد. هرچند راهی دراز برای کسب برابری جنسیتی و نژادی پیشرو است، اما باید دانست زمانی که دختران خردسال در خانوادههایی بزرگ میشوند که برای ارزشهای زنانه ارزش قائلاند، در آینده خانوادهها و روابط اجتماعی سالمتری ایجاد خواهند کرد.
قانونی که می گوید برای قوی بودن یک مرد، زن باید ضعیف باشد!
در سفر قهرمانی، زن ممکن است با مشکلات و ناملایماتی روبهرو شود. اتفاقاتی که باعث می شود تحمل، پایداری، عزم، اراده و توانایی زنرا برای دیدن محدودیتها به محک آزمون بگذارند. لذا سفر قهرمانی سفر ترسوها نیست؛ این سفر برای حفر اعماق وجود شهامتی عظیم میطلبد. در طول این سفر از زنان انتظار میرود که نیازهای وابستگی دیگران را برطرف کنند و از کودکی طوری تربیت میشوند که این نیازها را پیشبینی کنند. با این حال اگر زنی از دیگران درخواست کمک کند، هم از سوی دیگران و هم از نظر خودش فردی پرتوقع، محتاج و وابسته شمرده میشود، اما در حقیقت او صرفاً نیازهایی دارد که از سوی شوهر، نامزد، دوست و فرزندش برطرف نشدهاند. برخی از زنان نیز خود را وابسته نشان میدهند تا "خویشتن" همسر را بزرگ کرده و از او حمایت کنند. قانون نانوشتهای میگوید برای اینکه شوهر قوی باشد، زن باید ضعیف باشد. زنانی که به موقعیتی بالاتر جایگاه مادر خود میرسند احساس گناه و اضطراب شدیدی میکنند. جامعه از مردان انتظار دارد از زن مراقبت کنند و نگذارند خود او راه سفر را در پیش بگیرد و مردان نیز این انتظار جامعه را میپذیرند. حسِ ارزشمندیِ مرد، با نجات دادن زن افزایش مییابد. زنان همواره در حال انتظار هستند و برای انتظارکشیدن پرورش یافتهاند. زن قهرمان باید شهامت این را داشته باشد که از همسرش اسطورهزدایی کند و مسؤولیت زندگی خود را بعهده بگیرد.
برای همه، همه چیز و همه کس شده ام.
زن قهرمان یادگرفته که بازیگر خوبی باشد، بنابراین وقتی احساس ناراحتی میکند، به سوی مانع بعدی میتازد: گرفتن مدرک تحصیلی جدید، منصب و مقام معتبرتر، نقل مکان، ازدواجی دیگر یا فرزندی دیگر. این نیاز وسواسی برای مشغول بودن و مولد ماندن مانع از آن میشود که زن احساس خسران و زیان فرآیندها را تجربه کند. او فراموش میکند که چگونه "نه" بگوید، میخواهد برای همهکس همهچیز باشد. این وجه مذکر اوست که هرگز به او اجازه استراحت نمیدهد. او احساس ستمدیدگی میکند، اما نمیداند منشاء آن قربانی شدن چیست. لازمه کشف موهبت موفقیت درونی، فدا کردن پندارهای نادرست از کارهای قهرمانانه است. او میتواند بگوید "من همه چیز نیستم و من کافی هستم." به این ترتیب زن موجودی واقعی، گشوده، آسیبپذیر و نسبت به بیداری روحی و معنوی حقیقی، پذیرا میشود.
زنان قوی نه می گویند!
وقتی زنان نه میگویند عواطف پیچیدهای را به طور همزمان تجربه میکنند که احساس پوچی یکی از آن هاست و اینکه شاید پیروی از مسیر آشکار پیشرفت حرفهای در حد و اندازه آنها نباشد. وقتی زنی از انجام دادن کارها دست میکشد، یاد میگیرد که چطور فقط باشد. "بودن" تجمل نیست، انضباط است. "بودن" شهامت میخواهد و فداکاری میطلبد. زنان به این علت نمیتوانند نه بگویند که احساس انتخاب شدن برای آنان خیلی خوب است، اما باید بدانیم وقتی به مردسالاری پاسخ منفی میدهیم، چه اتفاقی میافتد. به لحاظ استعدادی میتوان گفت کمکم به فضای روحی الههای قدم می گذاریم که آنجا قدرت و شور و عشق زنانگی در جهان زیرین نهفته مانده و به مدت پنج هزار سال دور افتاده و بلااستفاده مانده است.
افسردگی مقدس؛ چگونه در افسردگی نمانیم.
یکی از مراحلی که در طی سفر قهرمانی زن روی میدهد، به اصطلاح هبوط است؛ یعنی سفر به سرزمین تاریک روح، جهان زیرین. زنان اغلب زمانی هبوط میکنند که نقش خاصی برای آن ها به پایان میرسد. زنی که هبوط خود را آغاز کرده، در نظر مردمان دنیای بیرون زنی در خود فرورفته، غمگین و دستنیافتنی به نظر میرسد. در حقیقت وارد دورهای از انزوای عمدی میشود و به اعماق درون خود میرود تا بخشهایی از وجود خود را که موقع طرد مادر و خُرد کردن آینه زنانگی از او جدا شدهاند، باز پس بگیرد. این سفری مقدس است، اما متأسفانه در فرهنگ جامعه ما معمولا به عنوان افسردگی از آن یاد میشود که لازم است آن را با دارو درمان کرد و هر چه سریعتر از بین برود. این دوره هبوط مثل دوره بارداری آرامی است که طی آن زن لایههای همذاتپنداریاش با آگاهی از خویشتن را میتراشد و دور میریزد و به حالتی از دانش ازلی جسم/ذهن باز میگردد. اگر یک زن بتواند هبوط خود را به تشرفی آگاه بدل کند، لزومی ندارد در تاریکی گم شود.
چگونه بین دنیای مردانه و زنانه تعادل ایجاد کنیم؟
وقتی زنی به هبوط میرود و با هویت خود به عنوان زنی که مسیر مردان را پیموده قطع رابطه میکند، میل شدیدی به ارتباط دوباره با زنانگی پیدا میکند. از آن زمان که مرد متوجه شد در بوجود آوردن فرزندان نقش دارد، قدرت مربوط به جنسیت زن در تمامی فرهنگ ها از بین رفت. امروزه بیشتر زنان احساس قدرتی را که با جنسیت آن ها مرتبط بود را از دست دادهاند. وقتی زنی از هبوط بازمیگردد، بدن خود را پس میگیرد و با این عمل بازپسگیری نه تنها شکل فیزیکی شخصی خود را پس میگیرد بلکه برای همه زنان تجسم تقدس زنانگی میشود. زن قهرمان در اثر جدایی از زنانگی اندوه عمیقی را در خود احساس میکند و یکی از بزگ ترین چالشهای سفر زن قهرمان، تجربه این اندوه عمیق است. نکتهای که بسیار اهمیت دارد این است که صرفاً دیگران را برای این اندوه سرزنش نکند، بلکه علل درونی و بیرونی آن را به دقت بررسی کند و مسؤولیت شفای خود را به عهده بگیرد. اندوه در ذات وجود دارد، اما نیازی نیست به این اندوه بچسبیم. رها کردن اندوه مثل تنفس آگاهانه انضباط میطلبد. زنان برای اینکه انسان کاملی باشند به تیزبینی و خرد زنانه نیاز دارند، در حالیکه خلاقیت مردانه همیشه رو به جلو حرکت میکند، خلاقیت زنانه دور خودش میچرخد، البته نه به صورت دایرهای بلکه مارپیچی. کشف "بودن" به جای "انجام دادن" وظیفه مقدس زنانگی است. "بودن" مستلزم ماندن درون خود و انجام ندادن هیچکاری برای اثبات وجود است. این روش تولید را زیر سؤال میبرد، اما حاوی حکمت سادهای است که میگوید: اگر من خودم را همینگونه که هستم بپذیرم و اگر با محیط اطرافم هماهنگ باشم، برای سعادتمند بودن نیازی به تولید کردن، ارتقاء بخشیدن و یا آلوده کردن محیط ندارم. "بودن" منفعل نیست، بلکه آگاهی متمرکز میخواهد. به همین علت است که تعریف دوباره زن قهرمان در زندگی امروزی بسیار ضروری است. جستجوی قهرمانانه برای کسب قدرت بر دیگران، فتح و غلبه نیست، جستجویی است برای ایجاد تعادل در زندگی از طریق پیوند وجوه زنانه و مردانه سرشت خود.
شکاف روحی بین مادر و دختر چگونه شفا مییابد؟
شکاف روانی مادر/دختر یعنی همان شکافی که ناشی از جدایی زن از سرشت زنانه خویش است. این مرحله دردناکترین بخش سفر است. این شکاف یا زخم به عمق عدمتعادل موجود در ارزشهای فرهنگ جامعه بر میگردد. زنان از احساسات و طبیعت روحی و معنوی خود جدا شدهاند. آن ها آرزو دارند والد زنانه قوی و قدرتمندی داشته باشند. با اینحال باید دانست تنها راه برای شفای این فاصله و شکاف درونی پرورش مادر پرورنده درون است.
تناقض ها چگونه حل می شوند؟
مردانگی یک نیروی کهنالگویی است نه جنسی. مردانگی نیز مانند زنانگی یک نیروی خلاق است که در درون همه زنان و مردان زندگی میکند. وقتی مردانگی درون زن، نامتعادل و بی ارتباط با زندگی میشود، زن پرخاشگر، منتقد و مخرب میشود. عنصر مردانه بیارتباط و خارج از کنترل درون هر یک از زنان باعث میشود تا دچار عدم تعادل شوند. تنها راهی که زنان میتوانند این عدم تعادل درون خود را شفا ببخشند این است که نور آگاهی را به تاریکی وجود خود بتابانند. هر زنی درون خود هیولاهایی دارد که در سایهها کمین کردهاند. کار زن قهرمان این است که با دوست داشتن دنیا که از دوست داشتن خود آغاز میشود، دنیا را نورانی کند. زن از طریق ازدواج مقدس یا یکپارچه کردن همه تناقضهای وجود خود، طبیعت راستین خود را به یاد میآورد. حاصل این ازدواج "تولد کودک الهی" است. زن خود را بعنوان موجود الهی نر و مادهای که مستقل است و در یکپارچه کردن تناقضهای درون ما به حالت کمال رسیده، از نو بدنیا میآورد. حالا زن کامل است. ازدواج مقدس زمانی کامل میگردد که زن دو وجه طبیعت خود را به هم میپیوندد.
زن امروزی در نهایت باید کجا قرار بگیرد؟
این احتمال وجود دارد که شکاف بین زنان و مردان ریشه در حقوق مالکیت و تولیدمثل داشته باشد، اما این شکاف بوسیله اکثر نظامهای مذهبی و سیاسی تعمیق و تقویت شده است. ما باید یاد بگیریم که همه ما اساساً یکی هستیم. همه ما یکسان هستیم. این امر ما را قادر میسازد تا بجای اینکه از تنوع و چندگانگی احساس تهدید کنیم، آن را درک نماییم. اکنون زنان باید با دانش بیشتری در دنیا بدمند تا عدمتعادل را با شفا از بین ببرند. زنان همراه هم در حال سفر هستند تا طرز ارج نهادن و حفظ کردن عظمت و عزت همه اشکال حیات اعم از مرئی و نامرئی را که قدرت قهرمانانه آنها در آن نهفته است، یاد بگیرند.
در پایان به این مهم میرسیم که زن امروزی باید معدن درون خود را حفر کرده، با مردِ مهربان درون خود رابطه مثبت برقرار کرده و صدای زن خردمند درون را برای شفای بیگانگی خود با زنانگی مقدس بشنود.همانطور که زن به روح و جسم به اندازه ذهن خود ارج مینهد، شکاف و فاصله درون خود و فرهنگ جامعه را شفا میبخشد.
منبع: کتاب ژرفای زن بودن
نویسنده: مورین مورداک
مترجم: سیمین موحد
ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی
لطفا ابتدا در سایت ورود کنید، سپس نظر خود را ثبت کنید
گنگ و مبهم بود و فقط از باید ها صحبت شده و راهکاری وجود ندارد