در فرهنگ ما مرد بودن یعنی «نشان ندادن احساسات و هیجانات». مردانگی به این شکل یعنی گریه نکردن، گوش ندادن به خود، صحبت نکردن درباره احساسها و مانند زنان به نظر نرسیدن. پس بر سر آن بخش هایی از وجودمان که آن ها را از خود جدا ساختیم، چه می آید؟
هیچ پدری کافی نیست. مسأله پدر و هویت مردانه مسأله ای است که در دنیای امروز با آن رو در رو هستیم. هیچ الگوی کامل و بی نقصی برای مردان وجود ندارد. همه ما محصول گذشته کم و بیش ناقصی هستیم که ما را برای انطباق خلاق در آینده به پیش می راند. برای کسب اطلاعات بیشتر در این خصوص، روی عبارت "پدران غایب" کلیک کنید.
"پدران غایب" عبارتیست که معنایی گسترده دارد. معنای این عبارت شامل غیبت فیزیکی و روانی پدران است و غیبت روحی و احساسی آن ها را در بر می گیرد. این عبارت همچنین بر این نکته دلالت دارد که تجسم حضور پدرانی که از نظر فیزیکی غیبت ندارند، به شکلی عمل می کند که غیرقابل قبول است.
"پسران گمشده" در این میان نشان دهنده نبود ارتباطی عاطفی میان پدران و پسران است. البته نه به این معنی که پسران گمشده اند، بلکه به این معنی که پسران از دید اینگونه پدران گم شده اند. زنان خود به خود صاحب هویت جنسی خویش هستند، در حالی که هویت جنسی مردان باید ساخته شود. برای مردان تغییرات طبیعی باید با روندی آموزشی همراه شود. در این میان پدر به فرزند کمک می کند تا ساختاری درونی را شکل ببخشد. هر مردی برای تکامل باید هویت خود را در مادر و پدرش بشناسد. اگر پدر غیبت داشته باشد، انتقال هویت از مادر به پدر انجام نخواهد شد و فرزند پسر در هویتی که از مادرش می گیرد زندانی و محبوس خواهد ماند.
پدر به فرزند کمک میکند تا ساختاری درونی را شکل ببخشد. به عبارت روشنتر حضور او باعث میشود کودک، به ویژه فرزند پسر، پرخاشگری (تأیید خود و ظرفیت دفاع از خود)، جنسیت مردانه، احساس کندوکاو، دیدگاهش نسبت به جهان یا استعداد و عینیت بخشیدن را در وجودش توسعه دهد. پدر همچنین به فرزندش چه پسر و چه دختر کمک میکند از دنیای خانوادگی به دنیای اجتماعی گذر کند؛ اگر چه مادر نیز نقشی به سزا در پوشش دادن این شکاف دارد. پدر نامناسب، پدری است که رفتارهایی غیرقابل قبول نسبت به فرزندش دارد. برخی از این رفتارها عبارتند از: غیبت طولانیمدت، بیتوجهی به نیاز فرزند برای دریافت محبت و علاقه، تهدید به ترک خانواده، القای تقصیر به فرزند توسط پدر و چسبندگی پدر به کودک (مانند پدر الکلی). رفتارهایی این چنینی از طرف پدران باعث میشود، پسران اعتماد بنفس نداشته باشند، ترسو و کمرو بار بیایند و با سازگاری در شرایط جدید مشکل داشته باشند. در چنین حالتهایی پسران نابالغ و وابسته باقی میمانند و در شرایط سخت دچار اضطراب، افسردگی، تشویش ذهنی، وسواس و ترس میشوند. چنین پسرانی تمایل دارند خشم خود را سرکوب کنند و نیازشان به عشق ممکن است به شکلهای عجیبی مانند تلاش ناموفق برای خودکشی، فرار از خانه، بیماریهای دروغین و غیره بروز کند.
در فرهنگ ما مرد بودن یعنی «نشان ندادن احساسات و هیجانات». به این شکل مردانگی به صورت منفی تعریف میشود. مردانگی به این شکل یعنی گریه نکردن، گوش ندادن به خود، صحبت نکردن درباره احساسها و مانند زنان به نظر نرسیدن. به عبارت دیگر هویت مردانه ما یعنی ابراز نکردن آنچه به بدن و احساسات مان مربوط میشود. پس بر سر آن بخش هایی از وجودمان که آن ها را از خود جدا ساخته ایم یا فراموش کرده ایم، چه می آید؟ مطابق آنچه یونگ می گوید این بخش ها سایه ما را شکل می دهد.
یکی از عواقب مهم غیبت پدر این است که پسران شان از دسترسی به بدن آن ها محروم می شوند. هویت پسر در بدن پدرش ریشه دارد. پس هنگامی که مردی هویت خود را در مادرش مییابد، با ناخودآگاهش در ارتباط باقی میماند و این یعنی از خواستهها و هوسهای آنیاش پیروی میکند. به عبارت دیگر مردی که هویت خود را در مادرش یافته، به فردیت خود دسترسی نخواهد داشت. به این شکل او تحت اختیار ناخودآگاهش خواهد بود و از اجتماعی که در آن زندگی میکند، تبعیت خواهد کرد. این یعنی او از درون تحت سلطه «عقدهی مادر» خواهد بود. عقده نوعی درونیسازی رابطهای است که با کسی داشتهایم. عقدهها به ما نمیگویند که پدر و مادر ما در حقیقت چگونه بودند، بلکه درباره ارتباط ما با آنها صحبت میکنند. این رابطه تشکیل شده از عناصر زیادی است که ارتباطی با شخصیت پدر و مادرمان ندارد. عقده پدر جمع جبری تمام آن چیزی است که کودک در ارتباط با پدرش تجربه کرده است. نبود پدر باعث شکل نگرفتن ساختاری درونی در کودک میشود و این یعنی حالت منفی عقده پدر. فردی با حالتی منفی از عقده پدر احساس نمیکند که ساختاری درونی دارد. ایدههای او در هم و برهم است، با هدفگذاری مشکل دارد، نمیتواند انتخاب کند، نمیداند چه چیزی برایش خوب است و نیازهایش را درک نمیکند. برای او همه چیز در هم ریخته است؛ عشق و منطق، میل جنسی و نیاز ساده به محبت. هر چه مردی در درون احساس شکنندگی بیشتری داشته باشد، بیشتر سعی خواهد کرد پوستهای بیرونی برای خود درست کند تا از این شکنندگی جلوگیری کند. این پوسته ممکن است شکل عضلات قوی یا شکمی بیرون آمده را به خود بگیرد. با این جبرانها و فرارهای بیرونی، پسران گم شده تلاش میکنند نیاز خود به عشق و درک و نوازش شدن را نادیده بگیرند. نتیجه غیبت پدران، شکنندگی هویت مردانه است.
همانگونه که مطرح شد غیبت پدر می تواند سبب ترس پسر از بدن زنان شود. هنگامی که فردی نمی تواند به اندازه کافی با پدر و مادرش صمیمی باشد، از صمیمیت زخم می خورد. ممکن است این شخص در دنیای بیرون خونسرد و آرام به نظر برسد اما بیشتر وقت ها در پشت اعتماد به نفس این مردان، نگرانی و تنش نهفته است. هرزهنگاری و تماشاگری جنسی در مردان، نشاندهنده ترس از نزدیکی و صمیمیت است. تماشاگری جنسی، درگیر شدن در رابطهی جنسی از راه دور و به صورت پنهان است. درست مثل زنانی که علاقمند به داستانهای عشقی هستند، مردانی که مشغول هرزهنگاری میشوند، میان خود و واقعیت جنس مخالف فاصله ایجاد میکنند. مردها دوست ندارند نشان گذر عمر و بارداری را در بدن کسانی که دوست میدارند، ببینند. آن ها دوست دارند آینههای بازتاب دهنده مردانگیشان برای همیشه بینقص باشند نامشکلات و مسائل شان را پنهان کنند. آن ها انتظار دارند زنها ایدهآل و قابل تعمیر باشند و در عین حال از آنها می خواهند زخمها، شکمهای گنده، بوی عرق، ته ریش، سرهای کچل و لباسهای شلختهشان را تحمل کنند و بپذیرند.
مردان امروزی گاهی خود را در موقعیتی گرفتار میبینند که غیبت پدر باعث شده است تماس خود را با خشونت طبیعیشان از دست بدهند و توانایی کنترل آن را نداشته باشند. به همین دلیل است که این مردان از وجه مردانگی خود نفرت دارند. از دست دادن این ارزشهای مردانه به نوعی اخته شدن به حساب میآید و باعث تمامی مشکلات درونی میشود. مرد تا زمانی که به انرژیهای رام نشده و خام خود دسترسی پیدا نکرده و از جنگیدن و دفاع از وجود خود لذت نبرده است، مرد نمیشود. تنها در این صورت است که او میتواند خشونت کورش را به قدرت تعهد تبدیل کند، تنشها را مدیریت کند و تصمیماتی سخت بگیرد. ما در جامعهای برونگرا زندگی میکنیم که به تنهایی و سکوت ارزش زیادی نمیدهد. ما دائماً در حال پر کردن درون خود با مکالمات، فیلمها و برنامههای رادیویی و تلویزیونی هستیم. ما در حالی که تشنگی فرهنگی و سیاسی داریم و دائماً در حال جذب اطلاعات و به دنبال تفریح هستیم، همواره نگرانیم چیزی مهم را از دست بدهیم. ما خود را با آنچه در دسترسمان است خفه میکنیم تا مبادا با خودمان تنها باشیم.
راهی که به احساس مسؤولیت ختم میشود راهی است که به آزادی میانجامد. هنگامی که فردی دیگران را مسؤول مشکلاتش نمیداند، دنیایی جدید به رویش گشوده میشود. درک و پذیرش خود، او را برای پذیرفتن نتایج کارهایش آماده میسازد. او دیگر نیازی ندارد که از دیگران خواهش کند تا درکش کنند. درس بزرگی که میتوان از سایه (منظور وجوه سرکوب شده روان است) گرفت، تحمل و بردباری است. انسان با کشف مشکلات و ایرادهای خود در مقابل مشکلات و ایرادهای دیگران بردبارتر میشود. انسان با کشف نیاز به درک و توجه، بهتر میتواند دیگران را درک کند و توجهی که نیاز دارند را در اختیارشان قرار دهد.
سکوت پدرانمان به سکوت ما تبدیل شده است. این سکوت به ما القا شده است. باید کاری بکنیم که این سکوت به پسرانمان منتقل نشود. چالشی که مردان امروزی با آن روبرو هستند، شکستن زنجیره این سکوت سنتی است. احتمالاً این انقلابیترین کاری است که میتوانیم انجام دهیم.
برای تغییر باید دوباره صاحب احساسات و عواطف و بدنمان شویم. دگرگونی ما از شناخت و درک غرایزمان حاصل میشود. باید دوباره یاد بگیریم به غرایز درونیمان اطمینان کنیم. باید توهم غرورآفرین کنترل را که به ستم و استثمار موجودات دیگر روی زمین منجر میشود، فراموش کنیم.
منبع: پدران غایب
نویسنده: گای کارنو
مترجم: فرشید قهرمانی
ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی